آزاد

برای دل خودم

آزاد

برای دل خودم

برخی سایت های جالب

این آدرس سایت گنجور است که آثار بسیاری از سخن سرایان پارسی را در خود جای داده است.

http://ganjoor.net/



آدرس بعدی آدرس سایت واژه یاب است که فرهنگ لغت فارسی می باشد و پلاگین برای فایرفاکس هم دارد

http://www.vajehyab.com/


آدرس های بعدی مربوط به سایت هایی هستند که متن شما را به خط نستعلیق می نویسد

http://www.nastaliqonline.ir/

http://www.tahrirgar.com/


آب طلب نکرده

این شعر جالبی است و سبک و سیاق آن با شعرهای دیگر متفاوت است

از فاضل نظری:

از باغ می برند چراغانیت کنند                              تا کاج جشن های زمستانیت کنند

پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار                         تنها به این بهانه که بارانی ات کنند

یوسف به این رها شدن ازچاه دل مبند                  این بار می برند که زندانی ات کنند

ای گل گمان مبر به شب جشن می روی               شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند

یک نقطه بیش فرق رجیم و رحیم نیست               از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست                       گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند

از ابوالحسن خرقانی

خواجه عبدالله انصاری در مناجات و مقالات خود درباره کسب فیض از مکتب شیخ خرقان چنین آورده است:

عبدالله مردی بود بیابانی، می‌رفت به طلب آب زندگانی، ناگاه رسید به شیخ ابوالحسن خرقانی، دید چشمه‌ی آب زندگانی چندان خورد که از خود گشت فانی، که نه عبدالله ماند و نه شیخ ابوالحسن خرقانی، اگر چیزی می‌دانی من گنجی بودم نهانی، کلید او شیخ ابوالحسن خرقانی.

از ابوالحسن خرقانی

آورده اند که در مجلس خرقانی سخن از کرامت می رفت و هر یک از حاضران چیزی می گفت. شیخ گفت: کرامت چیزی جز خدمت خلق نیست. چنان که دو برادر بودند و مادر پیری داشتند. یکی از آن دو پیوسته خدمت مادر می کرد و آن دیگر به عبادت خدا مشغول می بود. یک شب برادر عابد را در سجده ، خواب ربود. آوازی شنید که برادر تو را بیامرزیدند و تو را هم به او بخشیدند. گفت: من سالها پرستش خدا کرده ام و برادرم همیشه به خدمت مادر مشغول بوده است، روا نیست که او را بر من رجحان نهند و مرا به او بخشند. ندا آمد ، آنچه تو کرده ای خدا از آن بی نیاز است و آنچه برادرت می کند، مادر بدان محتاج.

از ابوالحسن خرقانی

بهترین چیزها دلی است که در وی هیچ بدی نباشد.


عالم بامداد برخیزد طلب زیادتی علم کند، و زاهد طلب زیادتی زهد کند و بوالحسن در بند آن بود که سروری به دل برادری رساند.


الهی! خلق تو شکر نعمتهای تو کنند - من شکر بودن تو کنم؛ نعمت، بودن توست


عالمان آن گویند که شنیده باشند، جوانمردان آن گویند که دیده باشند…

حق تعالی قسمت بندگان پیدا کرد - هرکس نصیب خود برداشتند - نصیب جوانمردان؛ یعنی
اولیاء، اندوه بود