این یکی هم خیلی باحاله و از همون خواننده قبلی است
لطفا اگر کسی شعر این و قبلی رو بلده برام با ترجمه بنویسه
نمی دونم اسم این هایی که گذاشتم چی هست ولی خیلی از این ها خوشم می آید هم با صدایی محزون خونده شده هم عبارتهایی قشنگی خونده. با خدای خودش حرف می زنه نه با کسی دیگر
این ابیات از شاهکارهای مثنوی است
پس بدان این اصل را ای اصل جو هر که را درد است او برده است بو
هر که او بیدار تر پر دردتر هر که او آگاه تر رخ زردتر
این شعر مثنوی عجیب است و جای تامل دارد که می گوید
غار با او یار با او در سرود مُهر بر چشم است و بر گُوشَت، چه سود
و فکر می کنم منظورش اشاره به سوره توبه آیه چهل است که می گوید
إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِی اثْنَینِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیهِ وَأَیدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلَى وَکَلِمَةُ اللَّهِ هِی الْعُلْیا وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ(التوبة/40)
آن تکه ای که پر رنگ شده و می گوید رفیقش ترسید
یعنی با اینکه هم غار با آنها همکاری می کرد به فرمان خداوند(تار عنکبوت و لانه کبوتری که تخم گذاشته بود) و هم حضرت رسول(ص) با او بود اما چه فایده که مهر بر چشم و گوش او زده بودند
در ادامه قصه شاعر به این نکته اشاره دارد که در این دنیا هیچ عملی بی پاسخ نمی ماند و هر عملی عکس العملی خواهد داشت
گرچه دیوار افکند سایه دراز باز گردد سوی او آن سایه باز
این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا