آزاد

برای دل خودم

آزاد

برای دل خودم

شعر کلاس پنچم

آدمها در زندگیشان لحضات خاطره انگیز بسیاری دارند که هرگز فراموش نکنند. این لحظات با دیدن یک شخص، خواندن یک شعر و یا ورود به یک مکان جدید و ... ممکن است رخ دهد.

در مورد خاطرات شعری برای من چند مورد وجود دارد که هیچگاه از خاطرم نمی رود. یکی از این خاطرات مربوط به شعری بود که در تعلیمات دینی کلاس پنجم نوشته شده بود و این شعر هرگز از جلوی چشم من کنار نرفته است.

خیلی دوست دارم کسی که این شعر را می خواند تا آخر این شعر به معنی جملاتش فکر کند لطفا آن را با دقت بخوانید و اگر با روحیه شما سازگار نیود به خاطر بسپاریدش چون حتما روزی خواهد رسید که این شعر در شما نیز تاثیر شگرفی بگذارد.

این شعر مربوط به زمانی است که متوکل عباسی از امام هادی(ع) می خواهد که با او شراب میل کند ولی امام امتناع می کند ولی متوکل در برابر آن از امام می خواهد که در عوض برایشان شعری بخواند و به اضطلاح محفلشان را گرم کند. امام نیز شعری می خواند که ترجمه آن شعر در زیر آمده است:

چه بسیار مردان پرقدرتی‏                      که در این جهان از پی راحتی‏

به کوه و کمر قصرها ساختند                همه قصرها را بیاراستند

در اطراف هر قصر از بیم جان‏                گروهی مسلح، نگهبانشان‏

که تا این همه قدرت و ساز و برگ‏          کند دور، آن مردم از دست مرگ‏

ولی مرگ ناگه رسید و گرفت‏                گریبان آن نابکاران زشت‏

چو گیرد گریبان گردن‏کشان‏                     به ذلت برون راند از قصرشان‏

به همراه اعمال خود، عاقبت‏                 برفتند در منزل آخرت‏

شده جسم آن نازپروردگان‏                    هم‏آغوش خاک، از نظرها نهان‏

از آن زشت‏کاران افسرده‏ حال‏                 به بانگ بلندی شود این سؤال‏

چه شد آن همه سرکشی و غرور          که صورت نهادید بر خاک گور؟

چه شد آن همه خودپسندی و ناز          که گشتید با بی‏کسان هم‏طراز؟

چه شد آن همه مستی و عیش و نوش؟  چه شد آن همه جنب و جوش و خروش؟

چه شد چهره‏هایی که آراستید؟            سر و صورتی را که پیراستید؟

اجل چشم بی‏شرمتان را ببست‏              به رخسارتان خاک ذلت نشست‏

نه تخت و نه بستر، نه آسایشی‏             نه عطر و نه زیور، نه آرایشی‏

به جای کِرِم‏های مردم‏ پسند                   بر آن چهره‏ها کرم‏ها می‏خزند

نهادید دارایی خویشتن‏                        نبردید با خود به غیر از کفن!

نظرات 34 + ارسال نظر
. چهارشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:18

از امام هادی ـ علیه السلام ـ نزد متوکّل سعایت کردند که در منزل او اسلحه و نوشته‌های تحریک برانگیز و اشیای دیگر است که از شیعیان او در قم به او رسیده و او عزم شورش بر ضد دولت دارد. متوکل گروهی را به منزل آن حضرت فرستاد و آنان شبانه به خانه امام هجوم بردند، ولی چیزی به دست نیاوردند، آن گاه امام ـ علیه السلام ـ را در اطاقی تنها دیدند که در به روی خود بسته، جامه پشمین بر تن دارد و بر زمینی مفروش از شن و ماسه نشسته و به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است.

امام را با همان حال نزد متوکل بردند و به او گفتند: «در خانه‌اش چیزی نیافتیم و او را رو به قبله دیدیم که قرآن می‌خواند.»

متوکل چون امام ـ علیه السلام ـ را دید، عظمت و هیبت امام ـ علیه السلام ـ او را گرفت و بی‌اختیار حضرت را احترام کرد و در کنار خود نشاند و جام شرابی را که در دست داشت به آن حضرت تعارف کرد!

امام ـ علیه السلام ـ سوگند یاد کرد و فرمود: «گوشت و خون من با چنین چیزی آمیخته نشده است، مرا معاف دار!»

متوکل از تقاضایش منصرف شد ولی برای این که امام ـ علیه السلام ـ را در نظر جمع سبک جلوه دهد گفت: پس شعری بخوان!

امام فرمود: من شعر، کم از بر دارم.

گفت: باید بخوانی.

امام ـ علیه السلام ـ اشعار زیر را خواند:

باتُوا عَلی قُللِ الجِبالِ تَحرُسُهُم غُلْبُ الرّجالِ فَما اَغْنَتهُمُ القُلَلُ

وَ اسْتَنزَلُوا بَعدَ عِزٍّ عن َمَعاقِلِهِم فَاُوَدّعُوا حُفَراً یا بِئسَ مانَزَلُوا

ناداهُم صارِخٌ مِن بعدِ ما قُبِرُوا اَیْنَ الاَساوِرَ و التّیجانُ وَ الحُلَلُ؟

اَینَ الوُجوهُ الّتی کانَت مُنعِمَهً مِنْ دُونِها تَضْرِبُ الاَستارُ وَ الْکُلَلُ؟

فَافصَحُ القَبرُ عَنهُم حینَ ساءَ لَهُم تِلکَ الوُجُوهَ عَلَیها الدَّود یَقتَتِلُ

قَد طالَما اَکَلُوا دَهراً وَ ما شَرَبُوا فَاَصْبَحُوا بَعدَ حُلولِ الاَکُلِ قَد اُکِلُوا

وَ طالَما عَمَّروا دُوراً لِتَحَصُّنِهِمْ فَفارَقُوا الدّوَر عَلَی الاَعداءِ وَ ارْتَحِلُوا

اَضْحَتْ مَنازِلُهُم قَفْراً مُعَطَّلَهً وَ ساکِنُوها اِلی الاَجْداثِ قَدْ رَحَلُوا

ترجمه: (زمامداران جهانخوار و مقتدر) بر قله کوهسارها شب را به روز آوردند، در حالی که مردان نیرومند از آنان پاسداری می‌کردند، ولی قلّه‌ها نتوانستند آنان را (از خطر مرگ) برهانند.

آنان پس از مدتها عزّت‌ از جایگاه‌های امن به زیر کشیده شدند و در گودال‌ها (گورها) جایشان دادند؛ چه منزل و آرامگاه ناپسندی!

پس از آن که به خاک سپرده شدند، فریادگری فریاد برآورد: کجاست آن دست بندها و تاجها و لباسهای فاخر؟

گور به جای آنان پاسخ داد: اکنون کِرمها بر سر خوردن آن چهره‌ها با هم می‌ستیزند!

آنان مدت درازی در دنیا می‌خوردند و می‌آشامیدند، ولی امروز آنان که خورنده همه چیز بودند، خود خوراک حشرات و کرمهای گور شده‌اند!

چه خانه‌هایی ساختند، تا آنان را از گزند روزگار حفظ کند، ولی سرانجام پس از مدتی این خانه‌ها و خانواده‌ها را ترک گفتند و به خانه گور شتافتند!

چه اموال و ذخائری انبار کردند، ولی همه آنها را ترک گفتند و آنها را برای دشمنان خود واگذاشتند!

خانه‌ها و کاخهای آباد آنان به ویرانه‌ها تبدیل شد و ساکنان آنها به سوی گورهای تاریک شتافتند!

تأثیر کلام امام ـ علیه السلام ـ چندان بود که متوکل به سختی گریست، چنان که ریشش تر شد. دیگر مجلسیان نیز گریستند.

متوکل دستور داد بساط شراب جمع کنید و چهار هزار درهم به امام ـ علیه السلام ـ تقدیم کرد و آن حضرت را با احترام به منزل برگرداند.

دانشجو پنج‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 00:49

سلام استاد واقعا شاید حول و حوش 50 درصد اگر بی ادبی نکرده باشم به فکر این دنیا و متعلقات آن هستیم اگر میخواستیم فکر کنیم که اگه من فرصتم تا سحر بیشتر نباشه و فردا نیستم تو همون چند ساعت باقیمانده باور کنید چقدر چهره هامون عوض میشد چقدر مهر و محبت میکردیم چقدر به فکر این بودیم که همدیگه رو ببخشیم
فقط از خدا میخوام همه ما را به راه راست هدایت کنه
دنیا محل گذره

امیری منش جمعه 10 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 17:17

سلام
در جواب دانشجو:
متاسفانه توی این دنیا کمتر کسی به فکر آخرت هست که اگر اون 50 درصدی که گفتید هم وجود داشت، (که هرگز اینطور نیست و وجود نداره و بیشتر از 90 درصد مردم این دنیا، سرگرم دنیا و شادیهای زودگذر اون هستند) الان دنیای خیلی قشنگی داشتیم، خیلی بی مکر و حیله، بی دوز و کلک، بدون دروغ و ....
شعری که بیان کردید استاد، بسیار زیباست ولی متاسفانه اکثر آدمها با خوندن اون، نهایتا تا 24 ساعت تحت تاثیر قرار می گیرند و بعد دوباره به زندگی مغرورانه ی خودشون ادامه میدن، طوری که گویی آخرت خیلی دوره و هنوز خیلی فرصت هست...

امیری منش جمعه 10 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 18:06

عریان

با خودم می گفتم :
زندگی، راز بزرگی است که در ما جارست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ!!!

امیری منش جمعه 10 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 18:13

سوتک

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد ؟

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم

چه خواهد ساخت ؟

ولی بسیار مشتاقم ،

که از خاک گلویم سوتکی سازد.

گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش

و او یکریز و پی در پی ،

دَم گرم خوشش را بر گلویم سخت بفشارد ،

و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد .

بدین سان بشکند در من ،

سکوت مرگ بارم را

محمود عاشقی پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 17:10

با سلام من در بین یاددایشتها و کاغد های مرحوم پدرم دست نوشته ای را پیدا کردم که این اشعار را در سال 1342 مرحوم سید محمد علی میرنظامی پدر سهید والامقام سید یدالله میرنظامی نوشته بود و به پدرم داده بود آن موقع اول خفقان بوده البته سراینده شعر و به نظم در آوردن آنرا پیدا نکردم از اطلاع رسانه شما ممنون هستم

هموطن یکشنبه 27 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 08:18

درباره ی آن شعر امام هادی چه بسیار مردان پرقدرتی

همین افکار پوسیده است که مملکت ما را به فلاکت کشانده .
و جالب این که همین آدم هایی که این گونه شعرها را در کتاب ها آورده اند تریلیون تریلیون می دزدند و آب از آب تکان نمی خورد و کسانی امثال شما سنگ شان را به سینه می زنند . خیلی جالبه !

عشق سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 20:26

سلام و خسته نباشید ممنون ککه خاطرات مارا زنده نمودید با تشکر....

س سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 23:20

سلام. چقدر جالب! این شعر اینقدر روی بنده تاثیر داشت که حتی بعد از تقریبا بیست سال بیت اولش رو کاملا حفظ بودم و بقیه مضمون رو هم
بخاطر داشتم
جالبتر اینکه داشتم دنبال متن کاملش میگشتم که اومدم اینجا!

م ح الف شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 06:39 http://...

باسلام سراینده شعر چه بسیار مردان پرقدرتی کیست؟

S.y شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 17:06

سلام شعر جالبی منم هنوز بعد از ۲۰ سال آونو حفظ بودم جز دو تا از ابیات و جالب اینکه از بچه های فامیل پرسیدم هیچ کس تو کتابش نداشت و دنبالش بودم الان پیدا کردم و خوشحالم گاهی پیش خودم زمزمه میکنم امیدوارم درک درستی کنم و بهره ببرم

ش.ق شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 18:40

ممنون.... من اوایل این شعر رو حفظ بودم و خیلی دلم می خواست کاملشو پیدا کنم!

سعید یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 02:28

واقعا تکان دهنده است اگرفکرکنیم

سید چهارشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1397 ساعت 08:06

جناب هموطن!
اگر این افکار بلند را پوسیده می‌خوانید بدانید دلتان پوسیده است. دزدی دیگران چه ارتباطی به محتوای رفیع و امام معصوم ما دارد؟؟؟ اگر بنده و امثال جنابعالی این اشعار را سرلوحه زندگی قرار می‌دادیم آن اتفاقات نمی‌افتد.
باتشکر بسیار از مدیر محترم وبلاگ

محمد یکشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1397 ساعت 09:54

بلی واقعا تاثیر گزار و بیاد ماندنی بود من از اون زمان شیفته این شعر بودم و حالا خوندمش مرسی

Iravani دوشنبه 7 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 19:52

خیلی عالی بود

محمد ابراهیمی شنبه 22 دی‌ماه سال 1397 ساعت 00:10

این شعر کلاس پنجمی یکی از خاطرات شیرین دوران دبستان بنده است. هرگز فراموشش نکردم. ۲۸ سال پیش بوده.

وحید سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 09:10

جای این اشعار در کتاب های درسی امروز خیلی خالیه. با شعور و درکی که در کودکان امروز هست اگر این دروس در کتاب ها باقی میماند معلمان در پاسخ به این نسل درباره ظلم و ستم حاکمان وا می ماندند. جالب اینکه از این دست اشعار در کتاب ها بسیار بودند. سرآمد آنان شعری بود... روزی گذشت پادشهی از گذر گهی

محمد مهدی یکشنبه 29 تیر‌ماه سال 1399 ساعت 03:19

خیلی قشنگه
ممنون

زهرا سه‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1399 ساعت 21:35

خوبه اون فردی که نوشته افکار پوسیده بدونه امام هادی علیه السلام فرمودند آن چیزی که انسان و جامعه را به سعادت می رساند اسلام (شناسنامه ای)نیست بلکه ایمان است که در قلب انسان عمیق می شود ودر رفتار انسان نمود پیدا می کند واین ایمان سعادت دنیا وآخرت را به دنبال دارد.
به عبارتی ایشون می فرماید در جامعه ای که ایمان در رفتار اجتماعی حاکم نشده نمی توان سعادت را یافت

علی سه‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1399 ساعت 01:12

انقدر گند زدند که دیگه روشون نمیشه از این شعرا تو کتابا بیارن

عامر یکشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1399 ساعت 22:58

عالی بود تحت تاثیرقرارگرفتم

محرم قاسمی سه‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1399 ساعت 08:44

سلام
ممنونم که مارا یاد دوران ابتدایی انداختید

درین دنیای بی حاصل چرا مغرور میگردی
سلیمان گرشوی اخر خوراک مور میگردی

رضا یکشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1399 ساعت 03:51

این شعر در اصل به زبان عربی هست.
اون شخصی که ترجمه این شعر رو به صورت نظم در آورده کیه؟

حسین کریمی چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1400 ساعت 00:02

شعر پر محتوا وزیباست و سراینده شعر به زیبایی معنی عربی را به شعر فارسی سروده
انشالله خیر ببینه خدایش همین چند خط میتونه سیره وروش صحیح زندگی تامرگ رو بما آموزش بده

Vici دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 07:48

سلام بیت دومش هنوز بعد از سالیان یادم بود سرچ کردم اومدم اینجا شعر تاثیر گذار و قشنگیه به امید اصلاح شدن مسیولین

علی سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 09:24

واقعا شعر آموزنده و پر محتوای اگر کسی واقعا درکش کنه و فقط شعر نباشه. من هنوز بعد از ۲۶ سال هرز از گاهی این شعر تو ذهنم میاد و مرور میکنم

احمد دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1401 ساعت 00:08

سلام دوستان شما رقت کافی درمان‌های شعر داشته باشید امام هادی درآن زمان امام بوده وحال وتااخرزمان هم جزع امام معصومین.نتیجه امام آن شعر رافقط بزای آن زمان ومتوکل نمانده بلکه شعر درتمام سالیان سال مصرف دارد به به همه متوکلان هرزمان اشاره می ‌کند امام واقعا دارای علم آبیست وشعرشم ابدیست برای تمام متوکلان ظالمان هرزمان باسپاس

حسن پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 20:19

مدتها دنبالش بودم و خیلی تاثیر گذاراست

محمد صادق چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1402 ساعت 08:30

جناب هموطن!
افکارت بد جوری متعفنه.
انقدری که این شعر رو متوکلِ مستِ لایعقل تأثیر گذاشت اما رو تو نه.

فرزانه جمعه 3 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 18:01

باسلام و سپاس
در یکی از محله های شهرستانی در جنوب غرب تهران راه می رفتم از حجم بسیار زیاد پولی که صرف نمای سنگ ساختمانها شده بود یاد این شعر افتادم و سرچ کردم پیدایش کنم و جالب اینکه به فاصله ی ۱۰ دقیقه از این محله، محله های بسیار فقیرنشین قرار دارد!!!!!
خدا به فریادمون برسه

ایرانم یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 04:36

بهترین شعر ی که تا حال دیدم بسیار دنبالش بودم حالا در اینجا پیدا کردم . از همون دوران دبستان که حدود ۴۰ سال پیش بود یاد دارم .بسیار پر بار و آموزنده هست .ممنون

بیتا پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1402 ساعت 12:50

همش تو ذهنم می آمد جستجو کردم شعر رو دیدم کلی ذوق کردم .
همه درست زندگی کنیم نه اینکه خودمان را خوب و دیگران را بد بدانیم . اگر دیگران خراب کردند ما درست کنیم .
همگی.‌.

کاظم دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1402 ساعت 08:29

امروز شهادت امام هادی علیه السلام هست و من این بیت رو سرچ کردم تا رسیدم به این صفحه
چه شد چهره هایی که آراستید

جالبه که این پیج حدود ده سال قدمت داره ولی هنوز نظرات جدید براش ثبت میشه
به نظرم رازش در ارزش بالای معنوی این شعر هست که هر کی شنید حداقل یک بیتش براش ماندگاره
من 25سال پیش تو کتاب درسیم خوندمش.

شاعرش معلوم نیست ولی شعرش ماندگار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد