در کارگه کوزه گری رفتم دوش دیدم دو هزار کوزه گویای خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش
**********************
در کارگه کوزه گری کردم رای بر پایه چرخ دیدم استاد به پای
می کرد دلیر کوزه را دسته و سر از کله پادشاه و از دست گدای