آزاد

برای دل خودم

آزاد

برای دل خودم

در احوال عرفا

یکی از بزرگان تصوف که من علاقه ای قلبی به وی دارم شیخ ابوالحسن خرقانی است. یکی از حکایت های نغز وی حکایت زیر است.

البته نمی دانم واقعا این حکایت از ایشان بوده  یا خیر ولی این حکایت بسیار قابل تامل و تفکر است

خواهش میکنم به سادگی ازکنار آن نگذرید

شیخ ابوالحسن خرقانی می گوید:
جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد...!!!


اول:مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد!!!

او گفت؛ای شیخ ! خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد شد...!!!

دوم:مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده های گل آلود میرفت...
به او گفتم؛قدم ثابت بردار تا نلغزی!
گفت؛من بلغزم باکی نیست...
به هوش باش تو نلغزی شیخ!!!که جماعتی از پی تو خواهند لغزید...

سوم:کودکی دیدم که چراغی در دست داشت.
گفتم؛این روشنایی را از کجا آورده ای؟!
کودک چراغ را فوت کرد و آنرا خاموش ساخت و
گفت؛تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟!

چهارم:زنی بسیار زیبا که در حال خشم از شوهرش شکایت می کرد!
گفتم؛اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن!!!
گفت؛من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بی خود شده ام که از خود خبرم نیست،تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری ؟!!!

کلام امیر (اشعار ناقوسیه)

مرّ علىّ ـ علیه السلام ـ و معه الحارث الاءعور فاذا دَیْرانىّ یضرب الناقوس . فقال علىّ ـ علیه السلام ـ: یا حارث ! أتعلم ماقول هذا الناقوس ؟ قال : اللّه و رسوله و ابن عمّ رسوله أعلم . قال :انّه یصف مثل خراب الدنیا. یقول :

1 ـ مهلاً مهلاً یا ابن الدینا؟
مهلاً مهلاً انّ الدنیا

2 ـ قد غرّتنا و استهوتنا
لسنا ندرى ما فرّطنا

3 ـ فیها الاّ ان قد متنا
ما من یوم یمضى عنّا

4 ـ الاّ هدّت منّا رکنا

5 ـ زِنْ ما تأتى زن ما تأتى
زن ما تأتى زن ما تأتى

6 ـ وزناً وزناً وزناً وزناً
تفنى الدنیا قرناً قرناً

7 ـ یا ابن الدنیا جمعاً جمعاً
یا ابن الدنیا سَرَطاً سرطاً

8 ـ ما من یوم یمضى عنّا
الاّ أثقل منّا ظهراً

9 ـ انّ المولى قد خبّرنا
انّا نحشر غُرلاً بُهماً

10ـ قد ضیّعنا داراً تبقى
واستوطنّا داراً تفنى

فقال الحارث لعلىٍّ ـ علیه السلام ـ: أو تعلم النّصارى ذلک؟ قال : لایعلم ذلک الاّ نبىّ أو صدّیق أو وصىّ نبى ّ.
فانّ علمى من علم النبىّ ـ صلّى اللّه علیه ج آله ج و سلّم ـ و علم النبّى ـ صلّى اللّه علیه ج آله ج و سلّم ـ من علم جبریل ـ علیه لسلام ـ و علم جبریل ـ علیه السلام ـ من علم اللّه تبارک و تعالى .



مولا ـ علیه السلام ـ در راهى مى رفتند. حارث اعور در معیّت حضرتش بود. ترساى دیرنشینى دیدند که ناقوس مى زد. امیرؤمنان از حارث پرسیدند: حارث ! مى دانى این ناقوس چه مى گوید؟ پاسخ داد: خدا و پیامبرش و پسرعموى رسول بهترى دانند. فرمود: او ویرانى این دنیا را (براى عبرت ) به مثل باز مى گوید. او مى گوید:

1 ـ هان اى زادهء دنیا! آرام !آرام ! آرام !

2 ـ که دنیا ما را فریفته مفتون ساخت , کوتاهى هایى که کرده ایم را نخواهیم دانست .

3 ـ مگر آن گاه که رخت از جهان بربندیم . روزى بر ما نمى گذرد

4 ـ مگر آن که دنیا تکیه گاهى از ما را ویران نسازد.

5 ـ آنچه را مى آورى خود ارزیابى کن . آرى , آنچه را مى آورى بسنج .

6 ـ به خوبى هم بسنج . قرن هاى روزگار در پى یکدیگر مى گذرند.

7 ـ اى زادهء دنیا, بیندوز! آرى , اى زادهء دنیا ببلع و فرو ده !

8 ـ روزى بر ما نمى گذرد مگر آن که بارى گران تر بر پشت ما مى نهد.

9 ـ پروردگار, آگاهمان کرده است که دیگر بار از نو آفرینشى جدید خواهیم داشت .

10ـ ما سراى جاودان را وا نهاده در خانه اى ویران شدنى منزل کردیم .

آن گاه حارث به آن حضرت عرضه داشت : آیا ترسایان این را مى دانند. فرمودند: این سخن را جز پیامبران و صدّیقان ووصیاى پیامبران کسى دیگر نمى داند. دانش من از دانش پیامبر ـ صلى اللّه علیه و آله ـ است و دانش او از جبریل و او ازانش پروردگار بزرگ .(چکامهء کوثریّه , صص 24ـ 25)

الامالی صدوق، ص295؛ دستور معالم الحکم (ابن سلامه)، ص134.

ابیاتی در وصف علی(ع)

زمانی از امام شافعی(رئیس مذهب شافعی) شعر زیبایی در وصف امیرالمومنین علی(ع) با مضمون زیر خواندم :


احب علیاً لا ابالی و ان فشا              و ذلک فضل الله یؤتیه من یشا

انا عبد لفتی انزل فیه هل اتی          الی متی اکتمه ، اکتمه الی متی

یعنی :

علی را دوست دارم  و نمی ترسم از اینکه رازم پیش دشمنانش  افشا بشود

و این دوستی علی در واقع لطف خداست که شامل حال من شده

آری من بنده آن جوانمردی هستم که سوره «هل اتی» درباره او نازل شده است

تا کی این محبت و عشق را باید  پنهان کنم و تا کی آن را بپوشانم


 وقتی این شعر را خواندم یاد حرف مرحوم  علی شریعتی افتادم که به طور خلاصه می گفت ما فقط ادعای علاقه به زینب را داریم و مصریهای اهل تسنن در مورد وی کتاب نوشته اند(یعنی با عمل محبت خودشان را به این خانواده ابراز کرده اند)

اندرزی از قرآن

توی قرآن آیه ی جالبی وجود دارد که می گوید


أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ

به زبان عامیانه یعنی: آیا فقط مردم را به نیکی فرا می خوانید و با وجود اینکه کتاب آسمانی را تلاوت می کنید(همه چی حالیته) خود را فراموش کرده اید. آیا فکر نمی کنید


این آیه من را به یاد قصه زیر از سعدی می اندازد:


 

فقیهی پدر را گفت هیچ ازین سخنان رنگین دلاویز متکلمان در من اثر نمی‌کند به حکم آن که نمی‌بینم مر ایشان را فعلی موافق گفتار

ترک دنیا به مردم آموزند

خویشتن سیم و غلّه اندوزند

عالمی را که گفت باشد و بس

هر چه گوید نگیرد اندر کس

عالم آن کس بود که بد نکند

نه بگوید به خلق و خود نکند

مخابرات استان خوزستان

چند روز پیش که می خواستم قبض تلفنم رو پرداخت کنم متوجه چیز جالبی در پشت  قبض تلفن شدم


شرکت مخابرات خوزستان چهار وب سایت راه اندازی کرده وقتی عضو یکی از اون ها بشید می توانید از هر چهار سایت استفاه کنید آدرس یکی از وب سایتها  http://mysd.ir که می توانید به عنوان یک فضای اختصاصی از آن استفاده کنید و مستندات خود را در آن قرار دهید

این سایت ها را امتحان کنید جالب است