آزاد

برای دل خودم

آزاد

برای دل خودم

از ابوالحسن خرقانی

آورده اند که در مجلس خرقانی سخن از کرامت می رفت و هر یک از حاضران چیزی می گفت. شیخ گفت: کرامت چیزی جز خدمت خلق نیست. چنان که دو برادر بودند و مادر پیری داشتند. یکی از آن دو پیوسته خدمت مادر می کرد و آن دیگر به عبادت خدا مشغول می بود. یک شب برادر عابد را در سجده ، خواب ربود. آوازی شنید که برادر تو را بیامرزیدند و تو را هم به او بخشیدند. گفت: من سالها پرستش خدا کرده ام و برادرم همیشه به خدمت مادر مشغول بوده است، روا نیست که او را بر من رجحان نهند و مرا به او بخشند. ندا آمد ، آنچه تو کرده ای خدا از آن بی نیاز است و آنچه برادرت می کند، مادر بدان محتاج.

از ابوالحسن خرقانی

بهترین چیزها دلی است که در وی هیچ بدی نباشد.


عالم بامداد برخیزد طلب زیادتی علم کند، و زاهد طلب زیادتی زهد کند و بوالحسن در بند آن بود که سروری به دل برادری رساند.


الهی! خلق تو شکر نعمتهای تو کنند - من شکر بودن تو کنم؛ نعمت، بودن توست


عالمان آن گویند که شنیده باشند، جوانمردان آن گویند که دیده باشند…

حق تعالی قسمت بندگان پیدا کرد - هرکس نصیب خود برداشتند - نصیب جوانمردان؛ یعنی
اولیاء، اندوه بود



طباطبایی

آقای طباطبایی هم شعرهای جالبی دارد یکی از آن ها را که من خیلی دوست دارم  نوشتم

مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد                         رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد

تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت             از سمک تا به سماکش کشش لیلا برد

من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه            ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد

من خسی بی سرو پایم که به سیل افتادم      او که می رفت مرا هم به دل دریا برد

جام صهبا زکجا بود مگر دست که بود                    که به یک جلوه دل و دین زهمه یکجا برد

خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود                      که درین بزم بگردید و دل شیدا برد

خودت آموختی ام مهر و خودت سوختی ام             با برافروخته رویی که قرار از ما برد

همه یاران به سر راه تو بودیم ولی                        غم روی تو مرا دید و ز من یغما برد

همه دلباخته بودیم و هراسان که غمت                 همه را پشت سر انداخت مرا تنها برد

نظر جامی در مورد مذهب

خسته ام از کسانی که خود را به جای خدا قرار داده و یکی را بهشتی و مستحق همه امکانات می دانند و دیگری را جهنمی و مستحق همه آزارها (سربریدن و دبح کردن همچو گوسفند) قرآن جالب می گوید

 وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ(الکافرون/4)
و نه من هرگز آنچه را شما پرستش کرده‌اید می‌پرستم،
  وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ(الکافرون/5)
و نه شما آنچه را که من می‌پرستم پرستش می‌کنید؛
  لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِی دِینِ(الکافرون/6)
(حال که چنین است) آیین شما برای خودتان، و آیین من برای خودم!


جالب است که شعری منسوب به نورالدین عبدالرحمن جامی است که می گوید


ای مغ‌بچه از مهر بده جام می ام                       کآمد ز نزاع سنی و شیعه قی‌ام

گویند که جامیا چه مذهب داری                        صدشکر که سگ سنی و خر شیعه نی ام


نظر جامی در مورد مثنوی

مثـنـوی مـــولـــوی مـعنـوی                         هست قرآنی به لفـظ پهلوی

من نمی‌گویم که آن عالی‌جناب                    هست پیغمبر، ولی دارد کتاب