دوری که در او آمدن و رفتن ماست او را نه نهایت به بدایت پیداست
کس می نزند دمی در این معنی راست کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
در کارگه کوزه گری رفتم دوش دیدم دو هزار کوزه گویای خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش
**********************
در کارگه کوزه گری کردم رای بر پایه چرخ دیدم استاد به پای
می کرد دلیر کوزه را دسته و سر از کله پادشاه و از دست گدای
افسوس که بی فایده فرسوده شدیم بر داس سپهر سرنگون سوده شدیم
دردا و نـدامتــا که تا چنـد در ایـن نا بـوده به کـام خویش نابوده شدیم
گاوی است در آسمان و نامش پروین یک گاو دگر نهاده در زیر زمین
چشم خردت باز کن از روی یقین زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین
هنگام سپیده دم خروس سحری دانی که چـــرا همـی کنـد نوحه گری
یعنــی که نمودند در آیـیـنه صبـح کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری