این شعر مثنوی عجیب است و جای تامل دارد که می گوید
غار با او یار با او در سرود مُهر بر چشم است و بر گُوشَت، چه سود
و فکر می کنم منظورش اشاره به سوره توبه آیه چهل است که می گوید
إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِی اثْنَینِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیهِ وَأَیدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلَى وَکَلِمَةُ اللَّهِ هِی الْعُلْیا وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ(التوبة/40)
آن تکه ای که پر رنگ شده و می گوید رفیقش ترسید
یعنی با اینکه هم غار با آنها همکاری می کرد به فرمان خداوند(تار عنکبوت و لانه کبوتری که تخم گذاشته بود) و هم حضرت رسول(ص) با او بود اما چه فایده که مهر بر چشم و گوش او زده بودند