آزاد

برای دل خودم

آزاد

برای دل خودم

کلام امیر (اشعار ناقوسیه)

مرّ علىّ ـ علیه السلام ـ و معه الحارث الاءعور فاذا دَیْرانىّ یضرب الناقوس . فقال علىّ ـ علیه السلام ـ: یا حارث ! أتعلم ماقول هذا الناقوس ؟ قال : اللّه و رسوله و ابن عمّ رسوله أعلم . قال :انّه یصف مثل خراب الدنیا. یقول :

1 ـ مهلاً مهلاً یا ابن الدینا؟
مهلاً مهلاً انّ الدنیا

2 ـ قد غرّتنا و استهوتنا
لسنا ندرى ما فرّطنا

3 ـ فیها الاّ ان قد متنا
ما من یوم یمضى عنّا

4 ـ الاّ هدّت منّا رکنا

5 ـ زِنْ ما تأتى زن ما تأتى
زن ما تأتى زن ما تأتى

6 ـ وزناً وزناً وزناً وزناً
تفنى الدنیا قرناً قرناً

7 ـ یا ابن الدنیا جمعاً جمعاً
یا ابن الدنیا سَرَطاً سرطاً

8 ـ ما من یوم یمضى عنّا
الاّ أثقل منّا ظهراً

9 ـ انّ المولى قد خبّرنا
انّا نحشر غُرلاً بُهماً

10ـ قد ضیّعنا داراً تبقى
واستوطنّا داراً تفنى

فقال الحارث لعلىٍّ ـ علیه السلام ـ: أو تعلم النّصارى ذلک؟ قال : لایعلم ذلک الاّ نبىّ أو صدّیق أو وصىّ نبى ّ.
فانّ علمى من علم النبىّ ـ صلّى اللّه علیه ج آله ج و سلّم ـ و علم النبّى ـ صلّى اللّه علیه ج آله ج و سلّم ـ من علم جبریل ـ علیه لسلام ـ و علم جبریل ـ علیه السلام ـ من علم اللّه تبارک و تعالى .



مولا ـ علیه السلام ـ در راهى مى رفتند. حارث اعور در معیّت حضرتش بود. ترساى دیرنشینى دیدند که ناقوس مى زد. امیرؤمنان از حارث پرسیدند: حارث ! مى دانى این ناقوس چه مى گوید؟ پاسخ داد: خدا و پیامبرش و پسرعموى رسول بهترى دانند. فرمود: او ویرانى این دنیا را (براى عبرت ) به مثل باز مى گوید. او مى گوید:

1 ـ هان اى زادهء دنیا! آرام !آرام ! آرام !

2 ـ که دنیا ما را فریفته مفتون ساخت , کوتاهى هایى که کرده ایم را نخواهیم دانست .

3 ـ مگر آن گاه که رخت از جهان بربندیم . روزى بر ما نمى گذرد

4 ـ مگر آن که دنیا تکیه گاهى از ما را ویران نسازد.

5 ـ آنچه را مى آورى خود ارزیابى کن . آرى , آنچه را مى آورى بسنج .

6 ـ به خوبى هم بسنج . قرن هاى روزگار در پى یکدیگر مى گذرند.

7 ـ اى زادهء دنیا, بیندوز! آرى , اى زادهء دنیا ببلع و فرو ده !

8 ـ روزى بر ما نمى گذرد مگر آن که بارى گران تر بر پشت ما مى نهد.

9 ـ پروردگار, آگاهمان کرده است که دیگر بار از نو آفرینشى جدید خواهیم داشت .

10ـ ما سراى جاودان را وا نهاده در خانه اى ویران شدنى منزل کردیم .

آن گاه حارث به آن حضرت عرضه داشت : آیا ترسایان این را مى دانند. فرمودند: این سخن را جز پیامبران و صدّیقان ووصیاى پیامبران کسى دیگر نمى داند. دانش من از دانش پیامبر ـ صلى اللّه علیه و آله ـ است و دانش او از جبریل و او ازانش پروردگار بزرگ .(چکامهء کوثریّه , صص 24ـ 25)

الامالی صدوق، ص295؛ دستور معالم الحکم (ابن سلامه)، ص134.
نظرات 3 + ارسال نظر
قزلباش شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 17:34 http://webproject.blogfa.com/

سلام استاد
استاد یه شعر بودش سال 89 برامون سر کلاس خوندین به عربی از شعرای یزید در وصف حضرت امیر بود اگه اشتباه نکنم
بعد از خوندن عربی ش برامون فارسیشو نخوندین فقط یه توضیح دادین
اونو بذارید توی وبلاگتون لطفا
کلاس شبکه مون اون روز بعد از عید غدیر بودش اگه اشتباه نکنم ، اول صبح با این شعر بیدارمون کردین اینقدر که خوب خوندینش

همیشه افتخار میکنم استادی با درجه شما داشتم و ایشالله که همیشه سایتون بالای سر همه ما باشه

سایه سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 19:53

سلام استاد عزیز
چرا نیستین استاد چند وقته از نوشته های زیباتون فیض نبردیم!!!!!!

شاگرد چهارشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 00:09

سلام استاد، بعد از مدت ها به وبلاگتون سر زدم و یاد شما افتادم، بدون شک شما یکی از بهترین استادهای من در زندگی بودین، استاد درس و اخلاق.
براتون آرزوی سلامتی و بهروزی میکنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد