آزاد

برای دل خودم

آزاد

برای دل خودم

حکایت ابان بن تغلب

ابان بن تغلب گوید که:

زنی را دیدم که پسرش مرد، برخاست و چشمان او را بست و  گفت: جزع و گریه چه فایده دارد، آن چه را که پدرت چشید تو هم چشیدی و مادرت بعد از تو خواهد چشید، بزرگ ترین راحت ها برای انسان خواب است و خواب برادر مرگ است چه فرق می کند در رختخواب بخوابی یا جای دیگر، اگر اهل بهشت باشی مرگ به حال تو ضرر ندارد و اگر اهل ناری زندگی به حال تو فایده ندارد، اگر مرگ بهترین چیزها نبود خداوند پیغمبر خود را نمی میراند و ابلیس را زنده نمی گذاشت

نظرات 3 + ارسال نظر
محمد هادی زاده شوشتری یکشنبه 9 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 11:24

خداوند اندیشید شاید چراغ دوازدهم را هم بشکنند جایش یک شمع داد تا ببیند چه می کنند :با او پروانگی اموخته اند...

مهسا یکشنبه 9 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 23:52

دلم میگیرد… دلم برای دلم میگیرد
برای غربت غریبانه اش،پذیرش بی چون و چرایش و سهم نه چندان عادلانه اش میگیرد

و دلم برای غمهای دلم می گیرد…

میخواهم دل داریش دهم آرام نمیگیرد،میخواهم ندیده اش بگیرم تحمل نمی آورد،

گاه توبیخش میکنم از تمام گردشهای احساس محکومش میکنم و در قفس احساس محکوم به ماندن ،

اما باز دلم برای دلم میگیرد

hejazi دوشنبه 10 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 15:56

آنکه جانم شد نوا پرداز او
می سرایم قصه ای از ساز او
ساز او، در پرده گوید رازها
سر کند در گوش جان آوازها

رهی معیری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد