آزاد

برای دل خودم

آزاد

برای دل خودم

طباطبایی

آقای طباطبایی هم شعرهای جالبی دارد یکی از آن ها را که من خیلی دوست دارم  نوشتم

مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد                         رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد

تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت             از سمک تا به سماکش کشش لیلا برد

من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه            ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد

من خسی بی سرو پایم که به سیل افتادم      او که می رفت مرا هم به دل دریا برد

جام صهبا زکجا بود مگر دست که بود                    که به یک جلوه دل و دین زهمه یکجا برد

خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود                      که درین بزم بگردید و دل شیدا برد

خودت آموختی ام مهر و خودت سوختی ام             با برافروخته رویی که قرار از ما برد

همه یاران به سر راه تو بودیم ولی                        غم روی تو مرا دید و ز من یغما برد

همه دلباخته بودیم و هراسان که غمت                 همه را پشت سر انداخت مرا تنها برد

نظرات 4 + ارسال نظر
مهسا سه‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 00:01

برای من
دوست داشتن
آخرین دلیل دانایی است
اما هوا همیشه آفتابی نیست
عشق همیشه علامت رستگاری نیست
و من گاهی اوقات مجبورم
به آرامش عمیق سنگ حسادت کنم
چقدر خیالش آسوده است
چقدر تحمل سکوتش طولانی ست
چقدر ... علی صالحی

امیری منش چهارشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 16:58

عاقبت خواهم مرد....
نفسم می گوید وقت رفتن دیر است.....
زودتر باید رفت.....رازها را چه کنم؟
این همه بوی اقاقی که مشامم دارد
چشم هایم پرسه زنان کوچه ها را دیدند
خلوت و ساکت و سرد
یک به یک طی شده اند......
ای وای کوچه آخر من بن بست است
شوق دل دادن یک یاس به یک کاج بلند
شوق پرواز کبوتر بر سر ابر سفید
پاکی دست پر از مهر و صفای مادر

این همه دوستی را چه کنم؟.....
عاقبت خواهم رفت عاقبت خواهم مرد...
همرهم چیست در این راه سفر؟؟؟
یک بغل تنهایی چند خطی حرف ناگفته دل حسرت شنیدن کلام نو
عاقبت خواهم مرد....
می دانم روز هجرت روز کوچ باورم نزدیک است....
دیر و زودش که مهم نیست باید بروم...
راحت جان که گران نیست باید طلبم....
بعد از من...
دانه ها را تو بریز پشت شیشه چشمها منتظرند
تو بپاش گرمی عاطفه ات را دستها منتظرند
من که باید بروم
اما تو بدان قدر خودت قدر پروانه زیبایت را
قدر یک یاس کبود و زخمی
قدر یک قلب و دل بشکسته
قدر یک جاده پیوسته
خوب می دانم مردنم نزدیک است حس پرواز تنم....
حس پرپر شدن ترانه های آرزوم...
تو بگو من چه کنم؟؟؟
با امیدی که به من بسته شده
با قراری که به دل بغض شده
با نگاهی که به من مست شده
تو بگو من چه کنم....من که باید بروم
من که سردم شده است با تماس دست سردت ای مرگ....
من که بی جان شده ام بس گوش سپردم به صدای پر ز اوهام تو ...مرگ!
اما دوستت دارم
پر پروازم ده تو بیا همسفرم باش بیا یارم باش
آسمان منتظر است روح من عاشق آبی آرام بلند است
تو بیا تا برسم من به این آبی خوشرنگ خیال
تا نیایی ای مرگ تو بگو من چه کنم....
وقت تنگ است دگر کوله بارم اصرار سفر دارند
من که خود می دانم مردنم نزدیک است..

بی نام یکشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 19:12

با سلام. میشه بفرمایید چه ملاکهایی در تعیین نمره کارآموزی تاثیرگذار بوده است؟؟؟؟

با سلام
15 نمره کارآموزی مربوط به محی است که در آن کار کرده اید و اینکه مطابق با دستورالعمل کا رخود را کامل کرده باشید
5 نمره مربوط به نرم افزاری می شود که در ارتباط با محل کارآموزی ساخته باشید

سیلاوی دوشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 15:20

عندما یدفعک الله إلی حافة الهاویة ، ثق به تماما واترک زمام امورک له، شئ من اثنین سوف یحدث،إما أنه سبحانه وتعالی سوف یمسک بک قبل أن تقع أو أنه سوف یعلمک الطیران...
هنگامی خداوند تورابه لبه پرتگاه،پرتاب میکند به او کاملا اطمینان داشته باش و افسار(زمام)کارهایت رابه اوبسپار،یکی از دومورداتفاق خواهدافتاد،یا خداوند سبحانه وتعالی قبل ازآنکه بیفتی دستت را می گیرد یا خود چگونگی پروازکردن را به تو یادمی دهد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد