آزاد

برای دل خودم

آزاد

برای دل خودم

همیشه یک چیزی کم است!

خصلت و ذات دنیا در برآورده نکردن آرزوها و آمال است. یک چیز می دهد لوازمش را می گیرد و وقتی لوازمش بدست آمد خود آن چیز را می گیرد


آن یکی خر داشت پالانش نبود      یافت پالان، گرگ خر را در ربود

کوزه بودش آب می نامد بدست     آب را چون یافت خود کوزه شکست

شعری متناسب وضع حال من

بعضی وقت ها آدم مجبور می شود در راهی قرار بگیرد که اصلا دوستش ندارد و یا کاری را انجام دهد که همیشه دیگران را برای آن کار سرزنش می کرده است.


منی که نام شراب از کتاب ها می شستم                         زمانه کاتب دکان می فروشم کرد

کنون که کاتب دکان می فروش شدم                                 فضای خلوت میخانه خرقه پوشم کرد


راستی کی ادامه این شعر رو می دونه؟