آزاد

برای دل خودم

آزاد

برای دل خودم

شعری متناسب وضع حال من

بعضی وقت ها آدم مجبور می شود در راهی قرار بگیرد که اصلا دوستش ندارد و یا کاری را انجام دهد که همیشه دیگران را برای آن کار سرزنش می کرده است.


منی که نام شراب از کتاب ها می شستم                         زمانه کاتب دکان می فروشم کرد

کنون که کاتب دکان می فروش شدم                                 فضای خلوت میخانه خرقه پوشم کرد


راستی کی ادامه این شعر رو می دونه؟





نظرات 20 + ارسال نظر
mehdi پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 07:34 http://jok2jok2014.blogsky.com

یه سری هم به من بزن مرسی.

ببخشید میشه خودتون رو معرفی کنید

hejazi پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 13:23 http://soft97.ir

باز بوی باورم خاکستریست

واژه های دفترم خاکستریست

پیش از اینها حال دیگر داشتم

هرچه می گفتند باور داشتم

ما به رنگی ساده عادت داشتیم

ریشه در گنج قناعت داشتیم ...

a پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 14:23

این یک دو بیتی از مهدی اخوان ثالث هست.

ممنون اما سندش؟

دیانا جلالی یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 18:39 http://pctoday.blogfa.com

آواز عاشقانه ی مادر در گلو شکست
حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست

دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

ای داد، کس به داغ دل باغ، دل نداد
ای وای، های های عزا در گلو شکست

آن روزها ی خوب که دیدیم، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست

«بادا» مباد گشت و «مبادا»‌به باد رفت
«آیا» ز یاد رفت و «چرا» در گلو شکست

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا...در گلو شکست

نرگس هادی زاده جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 00:17 http://NGOHafezLib.blogfa.com

دنیا که از او دل اسیران ریش است

پامال غمش، توانگر و درویش است

نیشش، همه جان گدازتر از شربت مرگ

نوشش، چو نکو نگه کنی، هم نیش است شیخ بهایی

تهمینه شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 12:08

استاد نیزاری!
هوای حرف تو آدم را عبور میدهد از کوچه باغ های حکایات...

غیبی پور معصومه شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 08:24

دوستان! وقت گل آن بِه که به عشرت کوشیم
سخن اهل دل است این و به جان بِنوشیم
نیست در کس کرم و وقت طرب می‌گذرد
چاره آن است که سجاده به مِی بفروشیم
خوش هواییست فرح‌بخش، خدایا بفرست
نازنینی که به رویش مِی گلگون نوشیم
ارغنون‌سازِ فلک رهزن اهل هنر است
چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم؟
گل به جوش آمد و از می نزدیمش آبی
لاجَرَم ز آتش حِرمان و هوس می‌جوشیم
می‌کشیم از قدحِ لاله شرابی موهوم
چشم بد دور که بی مطرب و مِی مدهوشیم
حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما
بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم

غیبی پور شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 22:02

سلام استاد وقت بخیر
درموردشاعر این شعر تحقیق کردم جایی نوشته بود از روحی همدانی جایی این شعر به نام اخوان ثالث بود و جایی هم نوشته شده بود:
منی که "لفظ" شراب از کتاب می شستم.. حافظ
اما هیچ سندی وجود نداره که اثبات کنه

محمدرضا جمعه 13 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 01:42

درود بر شما

کنون که کاتب دکان می فروش شدم

فضای خلوت میخانه خرقه پوشم کرد...

این بیت بعدش هست منم از سایت های دیگه پیدا کردم .حالا از درست و غلط بودنش اطمینانی نیست
سپاس

امیر سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 11:18

منی که نام شراب از کتاب ها می شستم
زمانه "منشی" دکان می فروشم کرد

در معنی شعر به آن پی خواهیم برد که دکان می فروش یا همان میخانه نیازی به کاتب نداشته و از نظر بنده و اساتیدی ، لفظ منشی درخورتر است از کاتب.
یاعلی.

مهدی پنج‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 12:07

منی که لفظ شراب از کتاب می شستم**** زمانه کاتب دکان می فروشم کرد

محمد پنج‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 19:05

سلام
این شعر از صائب تبریزی (ره) است.

فایزه پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 21:45

این شعر از صائب تبریزی ست .

علی اصغر پنج‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1397 ساعت 00:48

این شعر از شاعر معاصر اخوان فینی معروف به تائب است

حسین چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 15:13

اتفاقً اون موقع منشى مرسوم نبوده و احتمالاً مردم به صورت نسیه شراب میخریدند و به کاتب نیاز بوده

جالب بود

علی سه‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 00:32

منی که نام شراب از کتاب می شستم

زمانه کاتب دکان می فروشم کرد

کنون که کاتب دکان می فروش شدم

فضای خلوت میخانه خرقه پوشم کرد

حسنعلی یکشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 13:15

منی نیست
من که لفظ شراب از کتاب میشستم
زمانه کاتب دکان می فروشم کرد

زهر چه منع کردم و کنار میجستم
فلک مرا به همان چاره در خروشم کرد

م سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 21:33

فکر نمیکنم ادامه داشته باشه چون موضوعی رو تو بیت اول گفته و تو بیت دوم کاملشم کرده دیگه به ادامه نیازی نیست
و به نظر منم لفظ قشنگ تر از نام هست حالا الله اعلم

saleh سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1402 ساعت 16:39

قربان چشم مست تو یا خاتم الحجج
اللهم عجل لولیک فرج

S یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 08:30

سلام و درود
کلامی با دوستان ، کاش بجای دخل و تصرف در شعر شاعر به محتوای ناب اخلاقی شعر که یک ضرب المثل هم هست توجه میکردیم شاعر خطاب به ما میگه منع نکن دیگران را که گرفتار همان خواهی شد

من سواد شعری ندارم ولی دوستدار شعرم

بنظر من کلمه کاتب بسیار زیبنده و با مسماست

کاتب در قدیم معنی جامع تری نسبت به امروزه داشته کاتب یعنی کسی که خواندن و نوشتن را بلد بوده حساب و کتاب را می‌دانسته پس شاعر منظور خودش را اینگونه بیان میکنند که من که به اسم و نوشته کلمه شراب حساس بودم را ببین که چرخ روزگار چرخید و حالا حساب و کتاب و لیست بزرگ بدهکاران فروشگاه می فروشی را هر لحظه مرور میکنم
و نکته مهم‌تر اینکه چه بسا از میخانه آدم مهمی بیرون بیاید از تاریکی نوری هویدا شود
ببخشید اگر تند نوشتم

کلام آخر اینکه خدا رحمتش کند شاعر گرانقدر را و درس بگیریم از شعر و منع دیگران نکنیم به بهانه ی اینکه ما آن کار را نمی کنیم روزگار چرخیدن ها دارد وقت بسیار است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد